marefatia سلام به همه ی دوستای گل خودمون!!!
ما5دوست(مینا،نرگس،حنانه،زهرا و صبا)تصمیم گرفتیم که یه وبلاگ عالی درست کنیم و این کارو کردیم و امیدواریم که با کمک تک تک شما بتونیم وظیفه مون رو به خوبی انجام بدیم.
|
راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس…از جدول کنار خیابون رفت بالا…نزدیک بود که چپ کنه…اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد… سکوت سنگینی حکم فرما بود تا این که راننده رو به مسافر کرد و گفت: "هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن… من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!" مسافر عذرخواهی کرد و گفت: "من نمیدونستم که یه ضربهی کوچولو آنقدر تو رو میترسونه" راننده جواب داد: "واقعآ تقصیر تو نیست…امروز اولین روزیه که به عنوان یه رانندهی تاکسی دارم کار میکنم… آخه من 25 سال رانندهی ماشین جنازه کش بودم…!" توسط زهرا
[ یکشنبه 92/3/26 ] [ 10:18 عصر ] [ marefat students ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |